فکر کنم همه شما از شبکههای اجتماعی استفاده کردهاید، کار اصلی این شبکهها این است که شما و دوستان را از طریق اینترنت به هم وصل کند. اما سؤال اصلی که برای من پیش آمد، این بود که چرا شبکههایی مثل فیسبوک، واتساپ و اینستاگرام اینقدر موفق بودهاند و بقیه شبکهها را کنار زدهاند؟ مگر خالق اینها با دیگر شبکهها فرق میکرده؟ در حقیقت نه، اما فردی که این شبکهها را مدیریت میکند مدیر خوبی است. آیا شما میدانید که صاحب این شبکههای معروف کیست؟ خب بحث اصلی امروز ما درباره مارک زاکربرگ، مدیر این شبکهها است و قصد داریم ببینیم که مارک زاکربرگ چگونه پولدار شد. پس اگر دنبال این هستید که بدانید مارک زاکربرگ چگونه پولدار شد با ادامه این مقاله همراه باشید.
دوستان خوبی که الان در حال مطالعه این مقاله هستید، به شما قول میدهم که امروز کلی اتفاق خوب برای شما رقم خواهد خورد. چرا که مارک زاکربرگ زندگی پر فراز و نشیبی داشت و دارد که مملوء از نکات سازنده است. امیدوارم که از این نکات در زندگی خود استفاده کنید و مثل مارک در لیست ثروتمندان جهان قرار بگیرید. پس اگر شما هم دوست دارید به ثروتی مثل ثروت او برسید، ادامه این مقاله را بخوانید که زمینهساز خوبی برای شما خواهد بود.
مارک زاکربرگ، برنامهنویس کوچک
فکر کنم همه ما درباره مارک زاکربرگ چیزهایی به گوشمان خورده است. مارک زاکربرگ یا به عبارت دیگر مارک الیوت زاکربرگ (Mark Elliot Zuckerberg) کودکی با استعداد در زمینه برنامهنویسی بود. آن هم در خانوادهای که هیچ کدام از اعضای آن در برنامه نویسی تبحری چندانی نداشتند. فکر کنم برایتان سؤال پیش بیاید که مارک چطور توانست به سطح خوبی از برنامهنویسی برسد و جهان را از این رو به آن رو کند؟
جوابش این است که او از کودکی با کامپیوتر بزرگ شد و در همان زمان توسط پدرش تحت آموزش زبان بیسک قرار گرفت. خب، در ادامه این مقاله به شما خواهم گفت که مارک در برنامهنویسی تا کجا پیش رفت و اینکه آیا واقعاً فیسبوک برای خودش بود؟
از همه اینها که بگذریم، مارک در خانواده شش نفره خودشان احساس خوبی را داشت. البته در آن خانواده مارک تنها پسر خانواده بود و او دارای سه خواهر به نامهای رندی، دانا و امیل زاکربرگ بود. مارک پدر و مادری داشت که او را در این مسیر به خوبی و با تمام وجود کمک کردند. چرا که آنها تحصیل کرده بودند. پدر دندان پزشک او ادوارد زاکربرگ و مادر روانشناس او کارن نام داشت که در موفقیت مارک به او کمک بسیاری کرده بودند. از جمله کمکهایی که پدر مارک به او کرد، آموزش زبان بیسیک آتاری به مارک بود.
در کودکی کار هشتاد سالهها را کرد
همان طور که به شما گفته بودم مارک با کامپیوتر بزرگ شد و با آن تمام لحظات زندگی خود را با آن گذراند. پس این کمک بسیار زیادی را به مارک جوان کرد تا به یک برنامهنویس درست و حسابی تبدیل شود، ولی فکر کنم در رابطه با مارک نمیدانستید که او زبان بیسیک آتاری را از پدرش در مدت خیلی خیلی کوتاهی یاد گرفت، آن هم به طوری که از او پیشی گرفت. در اینجا بود که پدر مارک تصمیم گرفت برنامهنویسی به نام دیوید نیومن را استخدام کند تا به مارک درس بدهد. مارک مثل همیشه از آن چیزی که انتظار میرفت زودتر یاد گرفت. یعنی طوری شده بود که جناب نیومن تمام سعی میکرد علم خودش را بالا ببرد تا مارک از او پیشی نگیرد.
مارک همه چیز را خیلی سریع یاد میگرفت و این یادگیری سریع منجر به این شد که او در سن دوازده یا سیزده سالگی شبکه شخصی خودش را طراحی کند!
زاکنت، اولین اختراع مدیر فیس بوک
به شما گفتم که مارک در سنین دوازده یا سیزده سالگی تبدیل به یک برنامهنویس شد. زمانی که آموزش های مارک به پایان رسید، وقت آن شد که او از آنها استفاده کند.
پس او شروع به کار بر روی پروژهای کرد که خانه خودشان را به مطب پدرشان متصل میکرد. این شبکه که زاکنت (zucknet) نام داشته، موقعیتی را برای خانواده ایجاد کرده بود که میتوانستند حتی در محل کار نیز با پدرشان در ارتباط باشند و در کل خانواده زاکربرگ از این شبکه که تمامی اطلاعات را از خانه به مطب یا برعکس منتقل میکرد، لذت میبردند.
جالب است که مارک وقتی دوره برنامهنویسی خود را به پایان رساند، به کدها بازیهای رایانهای دست میبرد و آن نسخه را به نسخهای پیشرفتهتر با امکانات بیشتر تبدیل میکرد، البته این کارهای مارک فقط از روی خوش گذرانی بوده و او قصد دیگری همچون فروش این چنین محصولات را نداشته است.
وقتی دانشگاه رفت…
مارک زاکربرگ در دوران دبیرستانش دوران طلایی رابه سر میبرد. مثلاً او آنقدر به زبان کلاسیک علاقمند بود که در دوران دبیرستان در کنار برنامهنویسی، دیپلم زبان کلاسیک را هم گرفت. اما علاقه بیش از حد مارک به برنامهنویسی آنقدر زیاد بود که در دانشگاه مشغول به تحصیل در رشته برنامهنویسی شد.
همان طور که گفتم مارک دوران طلایی خودش را در دبیرستان سپری میکرد و این دوران طلایی در دانشگاه تبدیل به دوران درخشش او شد. از جمله کارهایی که مارک در دوران درخشش خودش کرد، ساخت یک نرمافزار برای پخش موسیقی به نام سیناپس بود.
البته سیناپس مثل همه برنامههای پخش موزیک نبود، یکی از آن ویژگیهای محشری که این برنامه داشت این بود که این برنامه، زمانی که به لیست آهنگهای شما دسترسی پیدا میکرد، با بررسی دقیق آن لیست تشخیص میداد که آهنگ مورد علاقه بعدی شما چه چیزی میتواند باشد. هیولاهای فناوری جهان، از جمله مایکروسافت پیشنهاداتی را برای خرید این برنامه دادند که مارک همه آنها را رد کرد.
مارک در سال 2002 از دانشگاه فیلیپس اکستر فارق التحصیل و سپس وارد دانشگاه هاوارد شد. همان طور که از چهره مارک و گذشتهاش معلوم است، نمیتواند یک جا بنشیند و دست از تلاش کردن بردارد، پس در سال دوم تحصیل در دانشگاه هاوارد به بهترین فرد کمپ برنامهنویسی تبدیل شد و همچنین در این دوران او برنامهای را به نام (CourseMatch) ساخت که در آن دانشجویان میتوانستند در رابطه با انتخاب واحد خودشان از دیگران مشورت بگیرند و با آنها صحبت کنند. ولی به جای این کارها، ای کاش مارک برنامهای را برنامهنویسی میکرد که سر امتحانات به دادمان میرسید!
کارگردان دیوید فینچر دوران دانشگاهی هارواردِ مارک زاکربرگ را تا مدیریت فیسبوک در فیلمی به نام شبکه اجتماعی به تصویر کشیده است.
پروژه فیسمش
وقتی که مارک وارد دانشگاه هاوارد شد، در خوابگاه خودشان یک سری دفترچههایی با نام فیسبوک را طراحی کرده بود که در آن دفترچهها نام دانشجویان در خوابگاه، همراه با عکسشان موجود بود. مدتی از این ماجرا گذشت تا این که مارک سایتی را صرفاً جهت تفریح راه اندازی کرد که به صورت تصادفی عکس چهار نفر از دانشجویان در سایت میآمد و بازدیدکنندگان به آنها رأی میدادند.
البته که این سایت به دلیل استفاده از عکسهای حجم بالا سرور هاروارد را مسدود کرد، به طوری که دیگران نمیتوانستند به راحتی به اینترنت وصل شوند و بعد از مدتی به خاطر مشکلات اخلاقی که داشت توسط دانشگاه هاروارد این سایت کاملاً بسته شد، از جمله این موارد اخلاقی عکس دانشجویانی بود که دوست نداشتند در این سایت باشند که مارک از آنها عذرخواهی کرد.
فیسبوک، اختراع زاکربرگ
بعد از هاروارد کانکشن، در 4 فوریه سال 2004 مارک با دامنهای به نام (Thefacebook.com) شروع به کار کرد، گروه فیسبوک شامل چهار نفر به نامهای ادواردو ساورین، کریس هیوز، اندرو مک کالم و داستین موسکوویتز به همراه یک مدیر به نام مارک زاکربرگ بود که توانستند برای این شبکه اتفاقات خوبی را رقم بزنند.
در حقیقت فیسبوک سایتی بود که برای دانشجویان دانشگاه هاوارد به وجود آمده بود. ولی بعدها در دانشگاههای دیگر نیز گسترس پیدا کرد، این شبکه آنقدر قوی ظاهر شد که در تابستان سال 2004 تعداد کاربران به 4 هزار نفر رسید و در همان زمان بود که مارک فردی به نام پیتر تیل را پیدا کرد که بر روی این شبکه مبلغ پانصد هزار دلار سرمایهگذاری کرد!
مارک وقتی دید که در دانشگاه اکثر شرایط به ضررش است، در سال دوم دانشگاه هاروارد که یکی از بهترین دانشگاههای ایالات متحده آمریکا است را ترک کرد و تمام وقت بر روی فیسبوک پرداخت. وقتی که مارک دانشگاه هاروارد را ترک کرد، دیگر آزاد بود تا فیسبوک را در تمامی دانشگاهها ایالات متحده آمریکا گسترش دهد. این کار را با دانشگاههای استندفورد و کلمبیا شروع کرد.
همان طور که به شما گفته بودم مارک مدیریت فیسبوک را در اختیار گرفت، اما این مدیریت رسمی نبود تا این که فیسبوک سهام خود را وارد بازار آزاد کرد و مارک با حدوداً 60 میلیون دلار، 60 درصد از سهام فیسبوک را خرید و شد مرد اول فیسبوک…
پروژه هاروارد کانکشن، زمینهساز فیسبوک
پس از مسدود شدن پروژه مارک، دانشجویی به نام دیویا نارندا به همراه دوستانش به نامهای تایلر و کامرون وینکلووس تصمیم به راهاندازی یک شبکه اجتماعی کردند. این شبکه را به این منظور ساختند که دانشجویان اطلاعات شخصی خودشان را در آن ذخیره و مطالب خوب را با دیگر دانشجویان در میان بگذارند. این شبکه با هیچ گونه مشکلات مالی همراه نبود، چرا که برادران وینکلووس پدری داشتند که مشاور مالی موفقی بود و به همین خاطر این پروژه مشکل مالی نداشت. آنها از مارک دعوت کردند که به سایت آنها سرعت ببخشد و مارک زاکربرگ قبول کرد که با آنها همراه شود.
ولی مارک از همان اول به این همکاری شک داشت و این فکر نمیکرد که این افراد بتوانند چنین کاری را بکنند و همان طور که انتظار میرفت این پروژه نیز با شکست مواجه شد. اما درس بزرگی را برای مارک به جای گذاشت. این کار ایده یک شبکه اجتماعی را در ذهن مارک انداخت…
فیسبوک، چطور مارک را میلیاردر کرد؟
پس از این که این شبکه به راه افتاد تا زمستان سال 2005 تعداد کاربران به 50 میلیون نفر رسید، عوامل فیسبوک به این فکر فرو رفتند که چگونه میتوانند از این شبکه کسب درآمد کنند و پولی را به جیب بزنند.
مثل همیشه، تبلیغات اولین ایدهای بود که به ذهن افراد گروه رسید، اما مارک دوست نداشت که صفحات فیسبوک پر از تبلیغات شود و ظاهر این صفحات زیبا را از بین ببرد. اما در این بین شرکتهایی هم بودند که چشم انتظار خرید فیسبوک بودند، مثلاً یاهو به فیسبوک پیشنهاد 900 میلیون دلار را داد اما مرد اول فیسبوک این پیشنهاد را نیز رد کرد. نه فقط یاهو بلکه هیولاهای دیگری نیز این پیشنهادات را به فیسبوک دادند تا آن را به دست آوردند اما جواب مارک مثل همیشه منفی بود.
با این حال، الآن فیسبوک و دیگر شبکههایی که در زیر چتر فیسبوک هستند، از طریق تبلیغات برای صاحبان این شرکت درآمدزایی میکنند. مثلاً اگر درآمد ماهانه 1.5 میلیاردی فیسبوک را در نظر بگیریم، 85 درصد این مبلغ سهم تبلیغات در این شبکه و آن 15 درصد دیگر درآمد حاصل از خرید و فروشهای اینترنتی است.
مارک در پشت میلههای زندان
مارک زاکربرگ چگونه پولدار شد؟ این سؤالی بود که امروز به آن پرداختیم و مشخص شد که فیسبوک رمز این موفقیت عظیم برای مارک بوده است. مارک تازه به دوران اوج خود رسیده بود که در سال 2006 برادران وینکلووس به همراه نارندا از مارک شکایت کردند. آنها معتقد بودند که مارک ایده آنها را دزدیده و فیسبوک ایده آنها بوده. اما مارک دلایل موثق تری برای اثبات این ماجرا داشت که فیسبوک برای او است، اما در این میان فردی به نا جان تامسون (Jon tamson) پیدا شد که او هم مدعی بود که فیسبوک ایده او بوده و مارک باید حق من را بدهد.
درنهایت مارک مجبورد شد که به شاکیهای اول پرونده مبلغی حدود 45 میلیون دلار را پرداخت کند، که 20 میلیون دلار این مبلغ به صورت نقدی و بقیه آن از سهام فیسبوک به آنها داده شد.
خیلی از ایدهها هستند که اگر در دستان صاحبان ایدهشان باقی بمانند به موفقیت نمیرسند، اما اگر شخص دیگری روی آن کار کند، میتواند به موفقیت برسد، درست مثل استیو جابز. همانطور که در مقاله زندگینامه استیو جابز گفتیم، استیو نه مهندس الکترونیک بود، نه برنامه نویس، در حقیقت او کسی بود که قدرت شکل دادن ایدهها و درنهایت فزوش آن به مردم را داشت. او از نیازهای مردم با خبر بود و با تجربهای که داشت، میدانست که مردم چه تغییری میخواهند. مارک هم همینطور، اگر ایده فیسبوک به ذهنش نمیرسید، هیچ وقت برنامه او به محبوبیتی که در حال حاضر دارد نمیرسید.
مارک زاکربرگ و بیل گیتس
بعد از آن ماجراها در سال 2007 اتفاق بسیار خوبی برای مارک و صاحبان سهام فیسبوک رقم خورد، شرکت مایکروسافت یا به عبارت دیگر هیولای کامپیوتری جهان، 2 درصد از سهام فیسبوک را به قیمت 240 میلیون دلار خریداری کرد. به نظر من که این معامله، معامله دو سر سود بود، چرا که همزمان با خرید این بخش از سهام فیسبوک، بیل گیتس پیج رسمی خود را در این شبکه راه انداخت و هر روز چندین ساعت را در آن صرف چت کردن با مردم میکرد که این چتها تا مدت کمی پایدار بود، چرا که تعداد کاربرانی که تقاضای چت کردن با بیل گیتس را داشتند زیاد بود و ویژگیهای فیزیکی و جسمانی بیل به او اجازه نمیداد که با این افراد چت کند، پس برای همین پیچ خودش را بست.
با حضور بیل گیتس در فیسبوک تعداد کاربرانی که در این شبکه فعالیت میکردند بیشتر شد و کاربران دیگری که قبلاً در این شبکه عضو بودند حضور پر رنگتری را پیدا کردند.
از دیگر کارهایی که بیل با این شبکه انجام داد، بزرگترین معامله تبلیغاتی بود که در سال 2011 بین بیل گیتس و مارک زاکربرگ رخ داد.
پیشنهاد می کنم اگر می خواهی با خود بیل گیتس بیشتر آشنا شوید، به مقاله بیل گیتس کیست مراجعه کنید.
چتر فیسبوک
از آن دسته کارهایی که مارک بارها و بارها آن را تکرار کرد، گرفتن شرکتهای دیگر در زیر چتر فیس بوک بود. مارک فیسبوک را مادر همه شبکههای اجتماعی میداند، پس یک مادر باید هوای بچههایش را داشته باشد. منظورم این است که وقتی مارک این پیام رسان ها را میخرد، آنها را به مادر اصلی خودشان برمیگرداند و به اوج شکوه میرساند.
خب، برگردیم به سال 2011 زمانی که مارک زاکربرگ اینستاگرام را که یک شبکه اشتراک عکس بود، به قیمت یک میلیون دلار خرید، او این شبکه را خرید تا به آن درجهای که لایقش است برساند، یعنی اینستاگرام در دستان مارک شد اینستاگرام! چرا که این شبکه تنها تحت پوشش (ios) بود و مارک آن را به دنیای اندروید وارد کرد. با این که اینستاگرام برای مارک سود نداشته است.
از دیگر دستاوردهای مارک برای چتر مادری فیسبوک خرید واتساپ بود، این پیام رسان در سال 2014 توسط مارک به قیمت 22 میلیارد خریداری شد که مبلغ 60 میلیون این شبکه به صورت نقدی و مابقی این مبلغ از سهام فیسبوک پرداخت شد و آن را به یکی از بهترین پیام رسان ها تبدیل کرد که امروزه در کشور ما همه چتر نشینان فیسبوک در صدر پیام رسان ها قرار دارند.
و درنهایت باید گفت که این کارهای مارک او را به هشتمین ثروتمند جهان تبدیل کرده است، آن هم با دارایی حدود 71 میلیون دلار.
بخشش کلید ثروتمندی!
تقریباً وقتی به زندگی همه انسان های موفق دنیا نگاه میکنم، متوجه میشویم که همه آنها چیزی را در زندگی خود بخشیدهاند که خداوند بیشتر به آنها داده است. نمونه بارز آنها بیل گیتس است که در یک لحظه، مبلغی به اندازه 10 میلیارد دلار را صرف کارهای خیر خود کرده است. انگار که همه موفقهای دنیا فهمیدهاند که بخشش همان کلیدی است که ما را به موفقیت میرساند.
البته خالی از لطف نماند که مارک زاکربرگ هم از این قاعده مستثنأ نیست، او نیز دستی بر کارهای خیر دارد. از پرداخت صد میلیون دلار برای مدرسههای دولتی در نیوجرسی گرفته تا بخشش 99 درصدی سهام شبکه اجتماعی معروف فیسبوک. از دیگر کارهایی که که مارک در این زمینه انجام داده است امضاء تعهد نامه نیکوکاری است که او قول داده در طول زندگیاش 50 درصد از ثروتش را اهدا کند. از دیگر افرادی که مثل مارک این تعهد نامه را امضاء کردند عبارتاند از: بیل گیتس، جورج لوکاس و وارن بافت.
ما هم میتوانیم مثل زاکربرگ شویم؟
این نگاهی به طور کاملاً خلاصه وار به زندگی مارک زاکربرگ بود، زندگی این فرد همانند آنتونی رابینز و بیل گیتس و دیگر افراد موفق دنیا پر از درسهای پنهانی است که میتواند کلید موفقیت ما باشد. راستی چرا ما نتوانیم مثل موفقهای دنیا شویم؟
غیر ممکن است که ما موفق نشویم، بگذارید یک حقیقت را درباره زندگی خودمان بگویم. “ما اصلاً به دنیا آمدیم که موفق شویم” اگر نمیخواستیم موفق شویم خداوند اصلاً ما را نمیآفرید! پس حواستان به خودتان باشد که فقط یک نمونه از شما در دنیا وجود دارد و وجود خواهد داشت.
فقط کافی است که راه خودت به سمت موفقیت را پیدا کنی.
و نکته آخری که میخواهم به شما یادآوری کنم این است که شما بهترین نمونه خودتان هستید، پس حواستان به موفقیتهایتان باشد.
8 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
من یک سوال دارم اگه خدا مارا آفرید که فردی موفق شویم پس چرا خیلی ها موفق که نشدن هیچ بلکه در بد بخت ترین حالت مردند پس این دیدگاه اشتباه هست که میگویند اگر نمیخواستیم موفق شویم خداوند مارو نمی آفرید اگه این طور بود پس چرا عدهای به موفقیت نرسیدند مسلماً خواست همه این است که موفق شوند؟؟؟؟
ممنون
فقط باورش بودکه موفقش کرد، نه شرایط خانوادش مهم بود نه پولی که خانواده بهش دادن نه استعدادش نه دانشگاهی که درس خوند، هیچ کدوم مهم نیست
فقط باور و کارکردن برای عشقته که میتونه ثروتمندت کنه کاری که بهت حس خوب میده نه از روی اجبار
اول ذهن میلیاردر داشته باش بعد ایمان وتوکل!!!
سلام .موفقیت مارک به خاطر بخشش و تلاش و همکاری خانواده و همچنین به خاطر استعدادی بود که در این زمینه داشت
سلام
سپاس گزارم
ممنون از مقاله مفیدتون مارک زاک برگ فرد با استعداد و با هوش و فرصت طلبی بوده که با تلاشش تونست گامی جدید در دنیای ارتباطات برداره و ارتباط انسانها در سرتاسر دنیا را آسونتر کنه
ممنون از شما خانم صفری عزیز
خیلی ممنون از مقاله جالبتون مارک زاک برگ بااستعدادی است که تلاش های زیادی داشته و شرایط خانواده و محیطش برای موفقیت او خوب بوده و از این شرایط به خوبی استفاده کرده و هر بار سعی می کرده موفقیت بیشتری کسب کند. ما می توانیم تلاش زیاد و بها دادن به ایده های جدید را از او یاد بگیریم
موفق و سربلند باشید