زندگینامه استیون هاوکینگ
زندگینامه استیون هاوکینگ، یکی از لذت بخشترین داستانهایی است که قرار است در زندگی خودتان بخوانید، استیون هاوکینگ در طول زندگی خود سختیهای بسیار زیادی را داشته است که او را به موفقیت رسانده است. استیون هاوکینگ یکی از بهترین فیزیکدانانی است که من تا به حال دیدهام و شنیدهایم. اساسیترین کاری که استیون در زندگی خود میخواست انجام دهد این بود که ثابت کند خداوند در به وجود آوردن جهان آفرینش نقشی نداشته است. شما چطور فکر میکنید، آیا حرف استیون درست یا نه؟ اگر میخواهید بیشتر بدانید تا نظریه استیون را رد یا ثابت کنید، زندگینامه استیون هاوکینگ را بخوانید که به شما کمک بسیاری را خواهد کرد.
با ادامه این مقاله همراه باشید. همچنین اگر خواستید می توانید مقالات دیگر زندگینامه افراد موفق مانند بیل گیتس را هم مطالعه کنید تا با آن ها بیشتر آشنا شوید. چون داستان موفقیت آن ها، می تواند چراغ راه ما در این مسیر باشد. دیگر مقالات افراد موفق را در طول متن به شما معرفی خواهم کرد.
زندگینامه استیون هاوکینگ
استیون هاوکینگ، اولین فرزند خانواده خودش بود که در 8 ژانویه سال 1924 به دنیا آمد. استیون اهل شهر آکسفورد بود. شهری که در آن بهترین دانشگاه کشور انگلستان وجود دارد، پس هیچ شکی وجود نداشت که استیون در بهترین دانشگاههای انگلستان درس بخواند. استیون داستان زندگی خیلی هیجان انگیزی را داشت.
داستان از این قرار بود که استیون وقتی داشت متولد میشد که کشور انگستان درگیر جنگ جهانی دوم بود. جنگی خانمان سوز که بسیاری از کودکان انگلیسی را از نعمت پدر و مادر محروم کرد. پدر و مادر استیون برای این که بتوانند اولین فرزند خودشان را صحیح و سلامت به دنیا بیاورند مجبور شدند که به بیمارستان در شهر آکسفورد بروند. خوشبختانه استیون هاوکنیگ به سلامتی به دنیا آمد و برای خانواده خودش دردسر ساز نشد.
خیلی خیلی جالبه، استیون هاوکینگ حدوداً 300 سال بعد از مرگ گالیله به دنیا آمده بود. این تازه بخشی از این ماجرا بود. روزی که استیون در آن به دنیا آمده بود، یعنی هشتم ژانویه، روزی بود که نیوتون به دنیا آمده بود. خیلی جالبه، خدا خودش در و پنجره را با هم جور کرده بود.
از همان اول هم معلوم بود که نخبه میشود. با این که خود من به شخصه به نشانه و خرافه اعتقاد ندارم، ولی وقتی زندگی استیون هاوکینگ را نگاه کرد، دیدم تغییر کرد. درست است که با این چیزها نمیشود کسی را قضاوت کرد، ولی در این مورد همه چیز متفاوت بود.
بیشتر بخوانید: راز موفقیت استیو جابز
زندگی در کنار نابغهها
یکی از مهمترین عاملی که باعث شد او تبدیل به یکی از بهترین نابغهها شود، این بود که در خانواده تحصیل کرده به دنیا آمده بود. اصلاً دوستان هاوکینگ آنها را (دار و دسته عجیب و غریب) میخواندند. به خاطر این که حتی در موقع شام هم در حال مطالعه کتاب بودند و هیچ کس صدایش هم در نمیآمد. اصلاً نمیتوانم باور کنم که آنها حتی در موقوع شام در حال کتاب خواندن هستند.
ما از مدرسه فراری هستیم تا از شر کتاب و درس راحت شویم، اما این خانواده کل زندگی خودشان را در کتاب غلت میزنند. کتابهایی که پر از مفاهیم قلمبه و سلمبه است. با این حال راز موفقیت بسیاری از هاوکینگها همین کتابخوانی بود. اگر آنها اطلاعات کمی در زمینه استعداد خودشان داشتند، مطمئناً نمیتوانستد به جایی برسند که الآن رسیدهاند.
جالبه، دقت کردید وقتی در کتابخانه هستید تمرکز بیشتری را بر روی کتابی که میخوانید دارید. فکر میکنید که چرا چنین اتفاقتی برای شما میافتد؟
اصلی ترین عاملی که باعث میشود چنین حسی را داشته باشی این است که شما در کنار افراد درس خوان هستید. وقتی دوستانتان عوض میشود یا محیطی که در آن درس میخوانید تغییر میکنید. شما هم دوست دارید مثل آنها شوید، به قولی دوست دارید که هم رنگ جماعت شوید.
کارآفرینی استیون هاوکینگ
خانواده هاوکینگ، وضعیت مالی خوبی را نداشت. درآمد پدر آنها کم بود که نمیتوانست کفاف زندگی آنها را بدهد تا آنها بتوانند در شرایط خوبی زندگی کنند. برای همین دست به کارهای دیگری در خانه قدیمی و کلنگی خود زد. خانهای که هیچ وقت آن را تعمیر نکردند و همانطور که بود ماند.
هاوکینگها آدمهای جالبی بودند، آنها در زیرزمین خانه خودشان زنبور عسل پرورش میدادند تا عسل تولید کنند. چطور ممکن است که آنها بتوانند در زیر زمین خانه خودشان عسل تولید کنند؟
با توجه به این که آنها نمیتوانستند زنبورها را رها کنند چرا که ممکن بود مردم لندن را نیش بزنند، پس برای همین مجبور شدند که در همان زیر زمین، گلخانهای را بسازند که در آن زنبورها بتوانند برای ساخت عسل تغذیه کنند.
هاوکینگ هم مثل استیو جابز کسب کارش را از خانهاش شروع کرد. کسب و کارهایی که میتوانست آن را توصعه بدهد اما نداد، برعکس کاری که استیو جابز انجام داد. راستی، میدانید که رئیس اپل چگونه به موفقیت رسید؟ خب، همه جوابها را در مقاله زندگینامه استیو جابز برای شما آوردهایم.
استیون هاوکینگ هم از این موقعیتی که به دست آورده نهایت استفاده را کرد، چرا که او در آن گلخانه آتش بازی کرد. او با خواهر و برادران کوچک و بزرگش آنقدر آتش در آنجا سوزنداند که نزدیک بود چندین بار آنجا را به نابودی مطلق برسانند.
کودک کم هوش اما باهوش
استیون علاقه خیلی زیادی را به علم ریاضیات و نجوم داشت، اما پدرش نمیگذاشت که او در این مسیر قدم بردارد، او همیشه دوست داشت که پسرانش هم مثل او دکتر شوند تا به آنها افتخار کند.
اما آدمها موفق آدمهایی نیستند که به این راحتیها دست از اهداف خودشان بردارند. استیون که هر شب وقتی ستارهها را با مادرش تماشا میکرد برق خاصی در چشمانش موج میزد که هیچ چیز نمیتوانست او را از آن چیزی که دوست دارد منحرف کند.
با آن هوشی که استیون در خودش داشت، مطمئناً باید یکی از بهترین دانشآموزهای مدرسه میبود. درست است، استیون زرنگترین دانش آموز مدرسه خودشان بود، ولی نه در درسهای مدرسه. اصلاً مدرسه مزحکترین مکانی است که من تا به حال در زندگی خودم دیدهام. مدرسه در سطحی نبود که بتواند استیون هاوکینگ را به جایی برساند.
استیون وقتی در کلاس اول ابتدایی درس میخواند، جزو سه دانشآموز آخر کلاس بود. معلمان اصلاً از دست او راضی نبودند، حتی چندین بار به مرز اخراج هم رفت که این تنشها باعث شد او تا حدی به خودش بیاید و درس بخواند.
ولی در بیرون از مدرسه استیون تبدیل به یک فرد دیگر میشد. او یک شطرنج باز ماهری بود. واقعاً کارش در بازیهای فکری عالی بود. هیچ رقیبی برای او در این بازیها وجود نداشت.
اصلاً یکی از سرگرمیهای محبوب استیون این بود که به همراه دوستانش بازی فکری جدید بسازد. اما استیون به اینجا ختم نمیشد. او در نوجوانی خودش به همراه برخی از دوستانش یکی از قطعات کامپیوتری را طوری بازسازی کردن که میتوانست معادلات ساده ریاضی را حل کند.
بازیهای فکری، تنها سرگرمی استیون هاوکینگ نبود. استیون در دوران کودکی و نوجوانی خودش به همراه خواهراش ماری همیشه به دنبال مسیرهای جدیدی برای رسیدن به خانه خودشان میگشتند. استیون از همان کودکی خودش ماجرا جو بود و همین ماجراجویی باعث شد که بعدها در کتاب “طرح عظیم” خودش نظریه بوجود آمدن خود به خودی را اثبات کند.
مسیر زندگی استیون هاوکینگ
استیون هاوکینگ بیشترِ وقتِ زندگی خودش را به سرگرمی و تفریح میپرداخت. اصلاً فکرش را هم نمیکرد که روزی بخواهد از مغز خودش استفاده کند. حتی زمانی که در سن هفده سالگی خودش وارد دانشگاه آکسفورد شد که یکی از بهترین دانشگاههای انگلستان بود، روزی یک ساعت از وقت خودش را صرف درس خواندش میکرد.
تازه این مدت زمان را برای درس فیزیک خودش میگذاشت. درسی کمر شکن که بسیاری از دانشجویان را به زانو در میآورد و از ادامه دادن در مسیر خودش منصرف میکرد. معمول است که استیون یک نابغه تمام عیار است. اگر نبود، نمیتوانست با روزی یک ساعت درس خواندن، به یکی از تراز اول های دانشجوی رشته خودش تبدیل شود.
فکر کنم برایتان جالب بود که استیون در دانشگاه در رشته فیزیک درس میخواند، همانطور که به شما گفته بودم، پدر او فرانک هاوکینگ، همیشه دوست داشت که پسر خودش به یکی از بهترین دکترهای کشور تبدیل شود.
اما آدمهای موفق کله شقتر از آن هستند که شما فکر میکنید، آنها تا به هدف خودشان نرسند، دست از کاری که میخواهند انجام دهند نمیکشند. چون آدمهای موفق پای علایق خودشان میایستند و حاضر هستند که به خاطر آنها بمیرند.
وقتی به این ویژگی استیون نگاه میکنم، یاد افرادی میافتم که دم کنکور هستند. وقتی از خیلی از دانشجویان میپرسید: به کدام رشته دانشگاهی علاقه دارند؟ حتماً میگویند « بگذار ببینم که چه رتبهای را میآورم، بعد تصمیم میگیرم». معلوم است که این افراد قرار نیست به جایی برسند. چون که برای آینده خودش هدفی را ندارد. زندگی به هر سمتی خم شد، او نیز با آن خم میشود.
اما در این میان یک سری افراد وجود دارند که برای تک تک لحظات زندگی خودشان از جمله رشتهای که در آن میخواهند درس بخوانند و دانشگاهی که میخواهند به آن بروند. برنامهریزی کردهاند. این افراد تا به آن جایی که میخواهند، دست پیدا نکنند، نمیتوان آن ها را متوقف کرد.
بزرگ ترین مانع موفقیت
استیون در سال 1962 از رشته علوم طبیعی فارغالتحصیل شد. تقریباً دیگر همه چیز برای استیون تمام شده بود. حالا میتوانست وارد بازار کار بشود و یک شغلی را برای خودش پیدا کند تا در آن کار کند، اما این تصمیم نهایی استیون نبود.
استیون میدانست که سطح علم او به اندازه کافی نیست که بتواند به سؤالات بزرگی که در ذهنش مطرح بود جواب بدهد، پس خیلی زود قدم در مسیر دکترای کیهان شناسی و فلسفه هستی نهاد. استیون در رویای خودش قرار بود که جهان را تغییر بدهد. پس وارد دانشگاه کمبریج شد تا پژوهش خودش را در رابطه با کیهان و جان هستی کاملتر کند.
استیون قدم اصلی خودش را برای رسیدن به پاسخ سؤالاتش پیدا کرده بود تا این که یک روز برای او اتفاقی افتاد که نباید میافتاد. او زمین خورد به طوری که این زمین خودرن باعث شد که لکنت زبان بگیرد.
استیون وقتی دید که نمیتواند با این لکنت زبان کاری کند، تصمیم گرفت تا این لکنت را از دیگران پنهان کند تا کسی متوجه آن نشود. پدرش وقتی اوضاع پسر عزیزش را این طور دید، سریعاً او را پیش دکتر متخصص برد تا بفهمد که چه اتفاقی برای پسر عزیزش افتاده است.
استیون در سن 21 سالگی خودش مجبور شده بود که کل زندگی اش را در آزمایشگاه به سر ببرد. استیون وقتی از آن دوران حرف میزند میگوید:«از بازوی من نمونه میگرفتند و به ستون فقرات من الکترود وصل کرده بودند و با اشعه ایکس، من را مورد مطالعه قرار میدادند.»
بعد از این که استیون با این دستگاهها سختی کشید، به او گفتند که به نوعِ خواصی از (MS) مبتلا است. در حقیقت با این بیماری استیون بعد از مدتی کنترل عضلات را از دست خواهد داد. حتی پزشکان به او گفته بودند که او بیشتر از 2 و نیم سال عمر نمیکند!
اما افراد موفق کسانی هستند که میخواهند غیر ممکنها را ممکن کنند. پس تلاش میکرد تا هر چیزی را که میدید، از آن انگیزه بگیرد. استیون یک هم اتاقی داشت که به سرطان خون مبتلا بود. او وقتی به او نگاه میکرد، انگیزه میگرفت.
یک استیون کابوسی را میبیند که زندگی او را متحول میکند. استیون خواب میبیند که او را میبرند تا دارش بزند. وقتی از این خواب بیدار شد، تازه فهمید که در زندگی چقدر کارهای ناتمام دارد که به هیچ یک از آنها در زندگی خودش عمل نکرده است. پس خیلی سریع دست به کار شد تا در این عمری که برای او باقیمانده بود، نهایت استفاده را ببرد.
اولین کاری که استیون بعد از دیدن این کابوس انجام داد این بود که سریع رفت به خواستگاری دختری که او را دوست داشت. او عاشق جین والد شده بود. دختری که او را در جشن کریسمس، قبل از اینکه متوجه شود بیمار است؛ دیده بود و بهترین گزینه برای استیون بود. استیون در سال 1965 بالاخره با جین ازدواج کرد.
علاقه به فضا
وقتی استیون برای اولین بار درباره تحقیقات راجر پنروز (یکی از فیزیکدانان برجسبه انگلستان) مطالعاتی را داشت، خیلی خیلی به موضع سیاه چالههای فضایی علاقمند شد. تا حدی که حاضر بود خودش را برای این کارها فدا کند.
متأسفانه استیون در سال 1962 کنترل اعضای بدن خودش را از دست داد و مجبور شد که بر روی ویلچر بنشیند. با این که بیماری او را خانه نشین کرده بود ولی به این معنی نبود که او نمیتوانست هیچ کاری را در زندگی خودش انجام دهد.
پس مطالعات خودش را گسترده کرد. حالا که استیون خانه نشین شده بود بهترین فرصت برای او پیش آمده بود تا تمام تمرکز خودش را بر روی مطالعاتش بگذارد. استیون که در هر روز حدود یک ساعت درس میخواند حالا در روز بیشتر از ده ساعت مطالعه داشت و بیشتر بخش زندگی خودش را به مطالعه میپرداخت.
استیون هاوکینگ در تلاش برای زندگی خودش بود، به قلههای موفقیت نزدیک و نزدیکتر میشد. از جمله اولین موفقیتهای او، عضویت در مؤسسه نجوم کمبریج بود. مؤسسهای که فقط جای بهترین های نجوم بود.
جوایز استیون هاوکینگ
ابداء «تابش هاوکینگ» یکی از بهتربن نقاط کتاب او بود که باعث شد استیون در سن 36 سالگی خودش به جوایز خیلی خوبی دست پیدا کند. جوایزی که هر کسی نمیتواند به آنها دست پیدا کند. در این سن استیون عضو انجمن سلطنتی بریتانیا شد و جایزه بسیار معروف آلبرت انشتین را برای خودش به دست آورد.
این جوایز به سادگی به هر کسی داده نمیشود. اینها فقط بخشی از افتخاراتی است که هاوکینگ از آن خود کرد. علاوه براین موارد، او به عنوان یکی از مدرسهای دانشگاه کلتک پاسادنا در ایالات کالیفرنیا شروع به تدریس کرد.
علاوه بر تدریس در یکی از بهترین دانشگاههای ایالات متحده آمریکا، او به بازرسی از دانشگاهای معروفی چون کمبریج و آکسفورد نیز میرفت که برای دانشجویان بسیار سودآور بود. البته استیون برای مدتی به تدریس در کمبریج پرداخت. او آنقدر مباحث را ساده و راحت جلوه میداد که درجه استادی پروفسور لوسیان را به او داده بودند.
روشهای جدید زندگی
استیون همیشه دوست داشت که به دنبال راه جدیدی برود تا بتواند نظریه واحدی را برای به وجود آمدن زمین مطرح کند. او همیشه دوست داشت که اثبات کند که جهان چگونه آغاز شده است. هاوکینگ خیلی خیلی درباره پدیدههایی که در اطرافش بود کنجاو بود. اصلاً همین کنجکاوی او نسبت به چنین مسائل باعث شد که او به این راه کشیده شود!
همانطور که با هم گفتیم استیون هاوکینگ آدم بلند پروازی بود و همیشه میخواست راز غیر ممکنها را آشکار کند، اما یک کار خودش چیز غیر ممکنی را اثبات کرد. او میگفت که میتواند در 11 بعد از ذهنش فکر کند.
مگر چنین چیزی ممکن است؟! ای کاش تکنولوژی وجود داشت که میتوانست این حقیقت را آشکار کند تا ما بدانیم واقعاً انسانی خارقالعاده است یا خیر؟ البته فقط از قدرت ذهن صحبت نمیکرد، بلکه او باور داشت که ما بالاخره روزی میتوانیم در زمان سفر کنیم و از زمین به سیارات دیگر مهاجرت کنیم.
سفر در زمان را نمیدانم ولی من خودم بر این باور هستم که بالاخره روزی باید از زمین دل بکنیم و خود را در آغوش سیارات دیگر بسپاریم، بالاخره روزی زمین منابعاش را از دست میدهد و دیگر نمیتواند نیازهای انسانها را بر طرف کند، پس برای همین سیارهای که در آن سالها زندگی کردیم سرد و گرم آن را چشیدهایم را باید ترک کنیم و با آن خداحافظی کنیم. واقعاً با این وضعی که ما میبینیم این روز نزدیک است. چون ما انسانها زمین را به جایی تبدیل میکنیم که هیچ موجود زندهای نتواند در آن زندگی کند.
استیون هاوکینگ در فضا
استیون کسی بود که سؤالات بسیار زیادی را در زندگی خودش داشت؛ سؤالاتی بزرگ که جوابهای بزرگی را داشتند. استیون برای مدتها بود که در جواب دادن به سؤالت خودش غرق شده بود و نمیدانست که جوابی را میتواند برای سؤالات خودش پیدا کند. برای همین به دنبال راهها دیگری برای پیدا کردن جواب سؤالات رفت. فکر کنم به یاد داشته باشید که استیون به عنوان استاد از بعضی دانشگاههای انگلستان دیدن میکرد.
سال 2007 استیون وقتی که 65 ساله بود به مرکز فضایی کندی در ایالت فلوریدا رفت. تجربه بسیار خوبی بود. استیون تا به حال هیچ یک از آزمایشهای خودش را عملی نکرده بود و فقط به صورت تئوری به آنها پرداخته بود، حالا داشت به آنها عمل میکرد. خیلی برایش لذت بخش بود. انگار با انجام این کار دنیا را به او داده بودی.
اوضاع داشت به خوبی و خوشی پیش میرفت تا این که استیون فکری به سرش زد. او با این که وضع جسمی وخیمی را داشت، تصمیم گرفت که برخی از پدیدههایی را که در فضا رخ میدهد را تجربه کند. وقتی استیون به آنجا رفت برای اولین بار توانست بی وزنی را تجربه کند. او حس معلق بودن در فضا را تجربه کرد.
استیون از نگاه خودش میگوید:«خطر زندگی روی زمین هر روز بیشتر میشود، مسائلی مثل گرم شدن کره زمین، جنگهای هستهای و هزاران خطر دیگر. من فکر نمیکنم که اگر امکان سفر به فضا وجود نداشته باشد، نسل بشر تداوم پیدا کند.
خدا از دید استیون هاوکینگ
پس از سالها تلاش و موفقیت در زمینه فیزیک، استیون تصمیم گرفت که دست در فرضیه به وجود آمدن جهان ببرد. او میخواست بگوید که جهان به صورت خود به خودی به وجود آمده و خدا در به وجودآمدن آن، هیچ گونه نقشی نداشته اسیت.
یعنی به عبارتی خدا در این جهان وجود ندارد که جهان را کنترل کند. استیون در کتابی که آن را در سال 2010 به نگارش در آورده بود، نوشت «خلق کائنات با انفجاری بزرگ رخ داده است، به وجود آمدن دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم بدون پیروی از قوانین غیر ممکن است.»
همانطور که قانون جاذبه و گرانش یک مسئله انکار نشدنی است، این جهان هم میتواند خودش را از هیچ به وجود بیاورد.» همانطور که خود آقای استیون هاوکینگ گفت: جهان ما حاصل یک انفجار بسیار بزرگ به نام بیگ بنگ است که این انفجار باعث پدید آمدن ذرات ریز اتمی شامل پروتون، الکترون و نوترون شد.
در این دورانی که این ذرات به وجود آمدند اتمهای سبکی مثل هیدروژن و هلیم، گام بر روی این جهان نهادند و بعد از آن، اتمهای سبکتری چون لیتیوم به وجود آمدند و بعد از آن عناصر سنگینتر به وجود آمدند.
سخنان استیون هاوکینگ
همانطور که به شما گفتم، وضعیت جسمانی استیون روز به روز ضعیف و ضعیفتر میشد. به طوری که خانواده او در دهه هشتاد میلادی مجبور شدند برای او یک پرستار بگیرند تا در انجام کارهای روزمره به او کمک کند. حتی در این مدت او دیگر نای حرف زدن را هم نداشت.
کمتر کسی میتوانست متوجه شود که او چه میگوید، حتی استیون دیگر از پس سخنرانیهای خودش برنمیآمد و نمیتوانست آنها را اجرا کند. جالبه اوضاع روز به روز داشت برای استیون بد و بدتر میشد، ولی انگیزه او هر روز برای زندگی زیادتر و زیادتر میشد.
کتاب های استیون هاوکینگ
استیون هاوکینگ یکی از بهترین نویسندههای کتابهای علمی است که حرفهای زیادی را برای گفتن به ما دارد. اولین کتابی که استیون به کمک دوست صمیمیاش جورج الیس نوشت «ساختار فضا» نام داشت. هاوکینگ در این کتاب خودش اثبات کرده بود که سیاه چالههای فضایی توخالی نیستند.
در حقیقت استیون با این کار خودش اثبات کرد که اگر مادهای به صورت تابش در بیاید، تحت تأثیر نیروی گرانشی یک ستاره خاموش قرار نمیگیرد. این چیزی که استیون هاوکینگ از خودش ابداء کرد «تابش هاوکینگ» نام دارد که به بسیاری از دانشمندان کمک های شایانی را کرده است. حالا میخواهیم چند مورد از کتابهای استیون را مورد بررسی قرار دهیم که تغییرات شگرفی را آفریدهاند.
1.طرح عظیم
این کتاب در رابطه با جهان اطراف ما و قوانینی که در آن وجود دارد است. در حقیقت استیون این کتاب را به نگرش در آورده است تا در آن اثبات کند؛ جهان چگونه به وجود آمده؟
در این کتاب استیون هاوکینگ قصد داشت تا اثبات کند خداوند در به وجود آوردن این جهان هیچ نقشی را نداشته است و جهان به صورت خود به خودی بوجود آمده است. این کتاب از استیون هاوکینگ، یکی از جنجال برانگیزترین کتابهایی بود که فیزک تا به امروز تجربه کرده است و به مدت یک دهه این کتاب از کتابهای دست اول مجلات علمی جهان بود.
2.تاریخچه مختصری از زمان
این کتاب از اولین کتابهای استیون هاوکینگ بود که او را به موفقیتی که شایسته آن بود رساند. استیون در این کتاب به بحث در رابطه با سیاه چالههای فضایی پرداخته است که به نکات خیلی جالبی در آن اشاره کرده.
این کتابی که استیون هاوکینگ از خودش به جای گذاشت، یکی از بهترین کتابهای روی زمین در رابطه با کیهان شناسی است که به فیزیک دانان بزرگ کمک شایانی را کرده است. این کتاب آنقدر خوب بود که تا امروز به 33 زبان زنده دنیا ترجمه شده است تا دیگران نیز بتوانند از آن استفاده کنند.
3.دریچهای به سوی کهکشان
استیون هاوکینگ بعد از این که کتاب «تاریخچه مختصری از زمان» را برای بزرگسالان نوشت. تصمیم گرفت که کتابی را نیز برای کودکان بنویسد. استیون دوست داشت که کودکان را نیز به سمت آینده جذب کند.
برای همین در یکی از سخنرانی که در هنگ کنگ داشت؛ به همه اعلام کرد که قصد دارد به همراه دخترش، لوسی هاوکینگ کتابی را بنویسد که کودکان را در کهکشان غرق خواهد کرد.
داستان این کتاب از این قرار است که جرج به همراه یک دانشمند و ابر کامپیوتری به نام کاسموس به فضا سفر کردند و در آنجا سیارات را یکی پس از دیگری پشت سر هم میگذشتند و اسرار این جهان را افشا میکردند. اگر دوست دارید بدانید که جرج کوچولو در آنجا چه چیزی را یاد گرفت با ادامه این مقاله همراه باشید.
استیون هاوکینگ چگونه حرف میزد
همانطور که به شما گفتم، استیون هاوکینگ اوضاع جسمانی خوبی را نداشت و روز به روز اوضاع او بد و بدتر میشد، به گونهای که برای همیشه صدای حودش را از دست داد.
تازه این فقط اول ماجرا بود. استیون بعد از این که صدای خودش را از دست داد، مدتی طول نکشید که دستان خودش را نیز از دست داد. استیون هیچ کاری نمیتوانست بکند.
ولی همانطور که به شما گفته بودم، هرچه زندگی برای افراد موفق سختتر شود، انگیزه بیشتری را پیدا میکنند تا در مسیر خودشان حرکت کنند. استیون هم از آن دسته آدمها بود. اگر به او شک دارید، دوبار بندهای بالایی را مرور کنید مگر کسی میتواند با روی ویلچر نشستن به موفقیت برسد؟
مگر کسی میتواند در 11 بعد فکر کند؟ کارهایی که استیون در زندگی خودش کرد، هیچ جای شکّی را برای او در زندگیاش به جا نمیگذارد. استیون هاوکینگ در سال 2010 برای خودش یک دستگاه جالبی استفاده میکرد که «ibrain» نام داشت.
البته قبل از این دستگاه، استیون از دستگاه «املای P300» استفاده میکرد که خیلی استیون را در انجام سخنرانیهاش و نوشتن کتابهایش کمک کرد. آی برین شبیه به یک هد بندی بود که بر روی سر قرار میگرفت و بعد از آن افکار فرد را به صورت امواج الکتریکی در میآورد و به دستگاه میداد.
این سیستمی که استیون برای خودش ساخته بود از بهترین ماشینهایی بود که تا به حال بشر توانسته بود برای افراد مبتلا به این بیماری، یعنی همان ALS بسازد. اما استیون قبل از این که به دنبال «Ibrain» برود، از یک دستگاه هوش مصنوعی استفاده میکرد که صدای رباتیک از خودش تولید میکرد.
با این که این صدا جای صدای اصلی هاوکینگ، صدایی که جهان را میتوانست متحول کند نبود، ولی بهتر از هیچ چیز بود. استیون در طول زندگی خودش همیشه به دنبال این بوده که پیشرفت کند. پس هر چیز خامی را که به دست میآورد، سعی در پیشرفت دادن آن داشت.
جملات انگیزشی از استیون هاوکینگ
استیون هاکینگ، اُعجوبه بود. استیون هاوکینگ با انگیزه ترین کسی بود که جهان تا به حال به خودش دیده بود. با این حال که هر روز اوضاع زندگیاش بد و بدتر میشد، اما او با انگیزه تر میشد.
انگار استیون هاوکینگ به هر مشکلی که بر میخورد. انگیزه بیشتری را برای ادامه به زندگی خودش پیدا میکرد. استیون به حرفهایی که میزد اعتقاد داشت و همین اعتقاد بود که که توانست او را تا سن 76 سالگی زنده نگه دارد. در ادامه این مقاله قرار است به بعضی از جملاتی که زندگی استیون را متحول کرد بپردازیم.
«زندگی هر چقدر هم که بد به نظر برسد، باز هم کاری وجود دارد که میتوانی در آن موفق شوی»
«آدمهایی که به هوش خودشان میبالند، بازندهاند.»
«تا زمانی که زندگی است، امید به زندگی نیز هست!»
«از اشتباهات خودتان ناراحت نشوید، چرا که هیچ یک از ما انسان ها کامل و بی نقص نیستیم»
«اگر به خودتان سخت بگیرید، زندگیتان سخت میشود»
«من اگر کارِ از قبل برنامه ریزی شده ی خودم را که مو لای درز آن نمیرود را بخواهم انجام دهم، باز هم قبل از آن حواسم جمع است.»
«اگر شما از همه چی عصبانی باشید و از همه چیز شکایت کنید، هیچ کس برای شما وقت ندارد.»
«هوشمندی، مهارتی برای سازگار شدن با تکنولوژی است.»
«هرگز چیزی برای همیشه باقی نخواهد ماند»
پایان زندگی استیون
استیون هاوکینگ، یکی از بزرگترین نویسندهها، فیزیکدانان و اساتید دانشگاههای بزرگ جهان بوده. استیون آن معجزهای بود که علم به خودش دید. استیون جانشینی بود که بعد از سالها برای انیشتین متولد شده بود. خیلی خیلی جالب است، اوضاع داشت به خوبی و خوشی پیش میرفت، تا این که استیون به مشکلی برخورد که دیگر نمیتوانست کاری کند.
استیون هاوکینگ این سری با از کار افتادگی یکی دیگر از عضلاتش درگیر نبود، تقریباً استیون همه چیز را در زندگی خودش جایگزین کرده بود، ولی مرگ را با چیز دیگری نمیتوانست جا به جا کند. مرگ چیزی بود که استیون هیچ راهی برای فرار از آن نداشت. 4 ژانویه سال 2018 بود که جامعه علمی رخت سیه بر تن خود کرد. استیون رفته بود و هیچ راهی نداشت. استیون حالا ما را ترک کرده بود و به جهانی دیگر سفر کرده بود.
استیون هاوکینگ در زندگی خودش رازهای موفقیت زیادی را داشت. استیون سخت جنگید تا توانست در برابر سختیها پیروز شود. اگر موفقیت را به یک اتم تشبیه کنیم و موفقیت را هسته آن اتم در نظر بگیریم، برای این که به موفقیت برسیم، باید مثل استیون هاوکینگ و دیگر ستارگان موفق جهان مرز اتم یا همان سختیهای جهان را بشکانیم. پس بیایید مثل استیون هاوکینگ، سرسختانه تلاش کنیم تا به موفقیتی که میخواهیم برسیم.
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
11 Comments
Join the discussion and tell us your opinion.
سلام ممنون از مطالب سایتتون
برخی از مقاله هاتون رو مطالعه کردم
چند تا نکته در رابطه با مطلب هاوکینگ در رابطه با خدا:
خود دانشمند در کتاب «طرح عظیم» هم به این آب و تابی که شما مطرح کردید مسئله رو مطرح نکرده و به صورت قطعی مطلب رو اظهار نکرده.
ایشون اندیشمندی در زمینه علوم طبیعی هست و در حیطه خودش نظراتش به عنوان یک کارشناس باید کنکاش و واکاوی بشه ولی در مسائل متافیزیکی و الهیاتی نظراتشون وجاهت نداره. در کل حیطه علوم طبیعی مشمول این مباحث نمی شه
آقای اهرامی نویسنده «طراح بزرگ» در رد نظریه هاوکینگ، مبانی تئوری از حیث علوم طبیعی و فلسفی ایشون رو نقد کرده.
در پایان ما به خدای پُرها ایمان داریم نه خدای خالی ها. ما دنبال سوراخ تو نظام هستی نمی گردیم جاش رو با خدا پر کنیم. تصور آقای هاوکینگ این هست که چون جهان تکمیله پس خدایی نیست. هیچ ترابطی بین حکم و موضوع این گزاره وجود نداره بلکه برعکس چون جهان تکمیله پس خدایی هست.
مطلب بسیار خوبی بود. سپاس
سلام به شما کاربر گرامی
خوشحالیم که مطالب ما مورد رضایت شما واقع شده و کمکتون کرده.
ممنون از نظر لطف شما. موفق باشید…
سلام مقاله خوبی بود کاش ماهم یه کابوس ببینیم متحول بشیم وبیشترتلاش کنیم
سلام
بهترین هارو براتون آرزو داریم
سلام مقاله خوبی بود اما اقای شهری عزیز لطفا مقاله تان را قبل از انتشار ویرایش کنید من جاهایی واقعا متوجه منظورتان نمی شدم !!! پر از اشتباه تایپی بود
سلام
عذرخواهی مارا پذیرا باشید
مقاله ویرایش شد و به درخواست شما رسیدگی شد
خیلی ممنون از توجه شما
موفق باشید خانم فعال عزیز
سلام.زندگی هرچه قدر بد باشد یک کار وجوددارد که در آن کار موفق باشی.جمله انگیزشی جالبیبود.عالی بود.سپاس
سلام
سپاس از همراهی شما
سلام عوامل موفقیت استیون داشتن هدف و برنامه ریزی . تلاش و پشتکار . عبور از موانع برای رسیدن به هدف… بود
سلام
ممنون از نظر شما خانم کریمی عزیز