زندگینامه رابرت کیوساکی
زندگینامه رابرت کیوساکی برای کسی است که میخواهد میلیاردر شود. رابرت کیوساکی با این که در خانوادهای فقیر به دنیا آمده بود اما ثروتمند شد. به نظر من مهمترین چیزی که باعث موفقیت او شد، این بود که او بازیگر لحظه خودش بود. اگر شما هم دوست دارید که با هم برویم و ببینیم که رابرت در زندگی خودش چه کار کرده است تا توانسته به این درجه از موفقیت برسد؛ با ادامه مقاله زندگینامه رابرت کیوساکی همراه باشید.
همچنین اگر خواستید می توانید مقالات دیگر زندگینامه افراد موفق مانند بیل گیتس را هم مطالعه کنید تا با آن ها بیشتر آشنا شوید. چون داستان موفقیت آن ها، می تواند چراغ راه ما در این مسیر باشد. دیگر مقالات افراد موفق را در طول متن به شما معرفی خواهم کرد.
رابرت کیوساکی کیست؟
رابرت کیوساکی اولین فرزند رالف و مارجوری بود. رابرت در 8 ژوئن سال 1947 در هاوایی به دنیا آمد. او در خانوادهای به دنیا آمده بود که پدرش به عنوان یکی از بهترین مدرسان آکادمیک در بهترین مدارس تدریس میکرد و مادرش به عنوان پرستار در یک بیمارستان استخدام شده بود.
رابرت در خانوادهای بزرگ شد که پدر به عنوان یکی از بهترین کارمندان دولت شناخته میشد، اما با این حال همچنان رابرت او را پدر فقیر خودش میدانست. این داستانِ پدرهای رابرت کیوساکی بر میگردد به کتاب «پدر پولدار و پدر فقیر».
در این کتاب رابرت از دو پدر خودش یاد میکند. او پدری را که دارای تحصیلات بسیار بالا که دوران کارشناسی چهار ساله خودش را در دو سال به پایان رسانده بود. برای ادامه تحصیل بورسیه گرفت و به دانشگاه استندفورد رفت و در یکی از بهترین ارگانهای دولت کار میکند را «پدر فقیر» خودش میدانست و پدری را که حتی هشت کلاس هم نگذرانده بود را «پدر پولدار» خودش میدانست.
هر دوی آنها در کار خودشان بهترین بودند، اما یکی از آنها همیشه با مشکلات مالی دست و پنچه نرم میکرد و دیگری یکی از میلیاردرهای هاوایی بود. هر دوی آنها موفق بودند و برای این که رابرت بتواند زندگی بهتری را داشته باشند به او نصیحتهایی را میکردند.
اما نصیحتهایشان زمین تا آسمان با یکدیگر متفاوت بود. اگر دوست دارید بدانید که پدران رابرت به او چه نصیحتهایی را کردند، حتماً این مقاله را دنبال کنید.
آشنایی با پدر پولدار
رابرت، دوران کودکی خودش را به همراه 3 خواهر و برادرش در هاوایی به سر برد. رابرت مثل خیلی از بچههای عادی به مدرسه میرفت و با دوستان خودش وقت میگذراند.
او دوستان زیادی را داشت. اما یکی از این دوستان او با بقیه فرق میکرد که رابرت با او صمیمیتر از هر کس دیگری بود و اصلاً کلید موفقیت رابرت همین دوست او بود. این آدم موفق مایک بود. مایک از بهترین دوستان دوران کودکی رابرت بود که در کنار هم لحظات بسیار خوبی را آفریدند.
رابرت تقریباً بیشتر وقت خودش را با مایک میگذراند. رابرت و مایک به بازیهای کودکانه خودشان ادامه میداند تا این که سؤالی در ذهنشان پیش آمد!. رابرت نزد پدر خودش رفت و از او پرسید: « پدر، من چطور میتوانم پولدار شوم؟» وقتی پدر رابرت این جمله را شنید به او گفت (( چرا میخواهی پولدار شوی؟))
رابرت هم با شنیدن این جمله خیلی سریع جواب داد: «امروز که در مدرسه بودیم، جیمی و مادرش به همراه ماشین کادیلاک جدیدشان آمده بودند. قرار بود که برای تعطیلات آخر هفته به خانه ساحلی خودشان بروند، جیمی سه نفر از دوستانش را با خودش برد. در حالی از من و مایک برای رفتن به آن جا دعوت نکرد. او ما را دعوت نکرد چون ما را فقیر میدانست!»
پدر او وقتی این جمله را شنید کمی نارحت شد و از جواب دادن به سؤالات بچههای کنجکاو ثروت باز ماند. رالف کیوساکی وقتی دید که نمیتواند کاری را برای بچههای خودش بکند، به آن ها گفت که به پدر مایک مراجعه کنند.
چون پدر مایک و رالف کیوساکی، بانکدار مشترکی دارند که از پدر مایک پیش رالف زیاد تعریف میکند. آن بانکدار پدر مایک را یکی از میلیاردرهای آینده میداند. وقتی مایک چنین تعاریفی را درباره پدر خودش شنید، متعجب ماند. او با خودش میگفت: « ما نه ماشین کادیلاک داریم و نه خانه ساحلی، پس چطور میلیاردر هستیم؟»
مایک اصلاً باورش نمیشد. وقتی شرایط خودش را با جیمی مقایسه میکرد، احساس میکرد که هیچ چیزی ندارد. پدر رابرت برای این که به آنها انگیزه بدهد به آنها گفت «همانطور که خودتان میدانید، پدر جیمی در یک شرکت قنادی خصوصی کار میکند، آن شرکت برای او ماشین جدیدی را خریده است و حقوق خوبی را به او میدهد.»
به تازگی این شرکت دارای یک سری مشکلات شده است که ممکن است ورشکسته شود. ممکن است پدر جیمی سرمایه، ماشین و خیلی چیزهای دیگری را که الآن دارد را از دست بدهد. اما کاری که پدر تو الآن دارد میکند، ساخت یک امپراطوری است. امپراطوری که پس از سالیان سال پا برجا خواهد ماند. امپراطوری که پدر تو در حال ساختن آن است، هیچ وجه شکست نخواهد خورد.»
پس برای همین تصمیم گرفتند تا از پدر مایک زمانی را بگیرند تا به آنها پیشنهاد بدهد که چطور کار کنند. اینجا همان جایی بود که برای اولین بار رابرت و پدر مایک همدیگر را دیدند. رابرت، پدر مایک را پدر خودش نیز میداند. رابرت او را «پدر پولدار» خودش محسوب میکند که به او درس های بسیار زیادی را در زندگی اش داد.
توصیه های رابرت کیوساکی
رابرت کیوساکی یکی از بزرگترین مربیان کسب و کار در دنیا است که صاحب کمپانی پدر پولدار و پدر فقیر است. همانطور که از اسم این کمپانی پیدا است، رابرت کیوساکی و دیگر دوستانش در این کمپانی مشغول آموزشهای مالی به دیگران هستند.
یکی از بزرگترین توصیههای رابرت کیوساکی به ما، نفرستادن بچههایمان به مدرسه است. او بر این باور است: کسی که فقط درس بخواند و با همین درس خواندن به جایی که میخواهد برسد، نمیرسد. چون سیستم آموزشی که ما داریم، مربوط به سال 1989 است.
اگر در آن دوران مدرک لیسانس داشتی، خیلی راحت میتوانستی سر کار بروی. ما در این دورانی که زندگی میکنیم، اوضاع کاملاً متفاوت است. به گونهای که مهارت به جای مدارک دانشگاهی حرف اول را در استخدام شرکتهای بزرگ میزنند.
این نصیحتهای دلسوزانه رابرت کیوساکی به دانشجویان دورههایش، من را یاد راز موففیت استیو جابز میاندازد، او هم به خوبی دوران مدرسه را پشت سر نگذاشت و همچنین در دانشگاه نیز درس نخواند.
استیو با این که در مدرسه نمرات خوبی نمیگرفت و در دانشگاه نیز تحصیل نکرده بود، توانست به یکی از موفقترین آدمهای روی زمین تبدیل شود که در عصر خودش زندگیها آفرید. به شما توصیه میکنم حتماً مقاله راز موفقیت استیو جابز را بخوانید. چرا که استیو جابز با بازاریابی درست خود توانست کمپانی خود را آنقدر بدرخشاند که دیگران نتوانند آن را ببینند.
در کل، با اتکا به مدارک دانشگاهی و تحصیلات خود نمیشود به جایی که باید و شاید برسید. به قول رابرت، زمانه تغییر کرده است. اما درسی که در مدرسه آموزش داده میشود همانی است که هست و تغییری نکرده است. پس درست نیست که وقت با ارزش خودمان را به این شکل الکی پشت میزهای مدرسه تلف کنیم.
قانون پولساز رابرت کیوساکی
یکی از سادهترین و اولین قانونهایی که رابرت کیوساکی از پدر پولدار خودش یاد گرفت، این بود که «آدمهای ثروتمند برای پول کار نمیکنند». خب، پس چطور میشود واقعاً ثروتمند شد؟
من خودم بر این باورم که باید برای پول کار کرد. اگر اینطور نیست ما اصلاً برای چه کار میکنیم؟ کار میکنیم که پول به دست بیاوریم تا با استفاده از این پولی که دست میآوریم به اهداف بزرگ و بزرگترخودمان نزدیک و نزدیک تر شویم.
ولی از نظر رابرت کیوساکی، ما بزرگترین اشتباه زندگی مان را میکنیم! این کارهای ما، باعث میشوند علاوه بر این که ما به آن درجه از موفقیت مالی که انتظار داریم، نرسیم؛ بلکه موجب میشود ما در رقابت شتاب انگیز نیز قرار بگیریم.
رقابت شتاب انگیز همان جریانی است که باعث مخارج بزرگ در زندگی ما میشود. در ادامه این مقاله به این که رقابت شتاب انگیز چیست و چه تغییری در زندگی ما ایجاد میکند خواهیم پرداخت. اما تا قبل از این که سراغ آن برویم، بهتر است با سادهترین و قوی ترین قاعده ثروتمندان دنیا آشنا بشویم.
بزرگترین ثروتمندان دنیا میگویند که: «شما نباید برای پول کار کنید، این پول است که باید برای شما کار کند.». آقای کیوساکی وقتی این قانون را در سن 9 سالگی خودش یاد گرفت. ایدهای به ذهنش رسیده و خیلی زود شروع به کار برای خودش کرد.
تقریباً میشود گفت که این اولین کسب و کاری بود که رابرت برای خودش به وجود آورده بود. که یک کتابخانهای به همراه دوستش مایک راه اندازی کردند که در آن انواع کتابها بود. البته بیشتر کتابهایی که در این کتابخانه بود، ازمجلات طنزی بود که رابرت آنها را برای گذراندن اوقات فراغت خودش میخرید.
واقعاً مجلات جالبی بود. من که بخشی از آنها را خواندم لذت بردم. هر کسی که در این کتابخانه عضو بود حدود 1 دلار در هفته باید پرداخت میکرد. خیلی خلیی جالب بود. رابرت برای استخدام منشی کتابخانه به خواهر خودش پیشنهاد داده بود که میتواند از امکانات کتابخانه آنها استفاده کند. او که عاشق کتاب بود، این شغل خوب را رد نکرد و درآنجا توانست کلی کتاب خوب بخواند.
رقابت شتاب انگیز
مثلاً بچهای که در خانواده عادی به دنیا آمده. در سنی مشخص به مدرسه میرود و برای والدین خودش نمرات عالی کسب میکند تا آنها را خوشحال و سرمست نگه دارد.
به دانشگاه میرود و بعد از دانشگاه خود، به سراغ کار و حرفهای جدید میرود. ممکن است وکیل، دکتر و چیزهای دیگری شود. با دوستانشان به مهمانی میرفت و در این مهمانیها شخص مورد علاقه زندگی خودشان را پیدا میکنند و در نهایت این کارهای به ازدواج ختم میشود.
این زوج برای گذران زندگی خودشان به سختی کار میکنند تا بتوانند خانه، ماشین و دیگر وسایل را برای زندگی بهتر خودشان فراهم کنند. وقتی تصمیم میگیرند، بچه دار شوند، بازهم به روال گذشته، سختتر کار میکنند تا حقوق بیشتری را بگیرند، حتی بعضی از آنها به شغل دوم نیز روی میآورند!
آنها احساس میکنند که به کمک پول میتوانند به جایی که میخواهند برسند. پس بیشتر از گذشته تلاش میکنند تا بتوانند کارمند نمونه شوند و درآمد بیشتری را داشته باشند.
وقتی این زوج به فیش حقوقی خودشان نگاه میکنند متوجه نمیشوند که این همه پول صرف چه چیزهایی میشود. آنها وقتی فرزندانشان به سن پنج یا شش سالگی میرسند به فکر جمع کردن سرمایهای برای دانشگاه رفتن آنها میشوند.
در این حال هم سرمایهای را برای دوران بازنشستگی خودشان جمع میکنند. در حقیقت به این کارهایی که در زندگی این دو زوج اتفاق افتاد، رقابت شتاب انگیز گفته میشود.
در حقیقت رقابت شتاب انگیز به این معنی است که سرمایه خود را صرف چیزهای الکی در زندگی خودمان کنیم. مثلاً همین پول جمع کردن. ریختن کلی پول در کارتهای اعتباری اشتباه محض است (البته در کشورهای خارجی).
به خاطر این که شما با ریختن همه سرمایه خودتان در این کارتها، ملزم میشود که به دولت مالیاتی را دریافت کنید، یعنی شما باید بخشی از پولی را که در این کارتها واریز کردهاید را به دولت پرداخت کنید. پس با این اوصاف، اصلاً ارزش ندارد که پول خودتان را همینطوری الکی الکی به دولت پرداخت کنید.
تأثیر تحصیلات بر زندگی رابرت کیوساکی
رابرت کیوساکی از کودکی خودش تحت آموزشات پدر پولدار خودش بوده است. او میخواست جهان را متحول کند، اما به زور پدر فقیر خودش مجبور بود که در درس هایش بهترین باشد و به دانشگاه برود و بعد از آن به دنبال شغل بگردد.
یعنی به عبارتی پدر رابرت میخواست که او را در رقابت شگفت انگیز گیر بندازد، اما رابرت کیوساکی زرنگتر از این حرفها بود. با این که تفکرات پدر او برخلاف آموزههای پدر پولدار او بود.
او از این فرصتی که داشت نهایت استفاده را کرد. رابرت در سال 1965 وارد دانشکده ارتش شد و در همان جا به نامزدی حضور در آکادمی نیروی دریایی ایالات متحده در هاوایی در آمد. رابرت در سال 1969 از دانشگاه با مدرک لیسانس فارق التحصیل و مشغول به کار آزاد شد. البته او به طور کامل از ارتش بیرون نیامده بود و هنوز به فعالیتهای نظامی میپرداخت.
رابرت کیوساکی همیشه آروزی این را داشت که به ثروتمندترین فرد روی زمین تبدیل شود. فردی که آموزش میدهد که چطور زندگی ثروتمندی را داشته باشند. از این که در ارتش بود خوشحال بود، اما وقتی در یکی از دورههای «MBA» دانشگاه هاوایی شرکت کرد، فهمید که ارتش جایی نیست که رویاهای او به تحقق بپیوندد.
پس با تمام افتخاراتی که در نیروی دریایی ارتش ایالات متحده کسب کرده بود، خداحافظی کرد و از ادامه حضور در آن استفاء داد. رابرت در دوران جنگ ویتنام با ایلات متحده، به عنوان یکی از خلبانان مسلح کننده هلیکوپتر کار میکرد که بابت شجاعتهایی که از خودش به خرج داد، به او نشان شجاعت تلق گرفت.
سرمایه گذاری برای پولدار شدن
سرمایهگذاری که رابرت کیوساکی بر روی زندگی خودش کرد به دو صورت بود است. رابرت برای این که بتواند یک امپراتوری بزرگ و شکست ناپذیر بسازد؛ مجبور بود که یک سری از مهارت را قبل از این که وارد کار اصلی بشود یاد بگیرد.
رابرت دید که اگر بخواهد شرکتی راه اندازی کند، باید بازاریابی بلد باشد. پس برای همین به شرکت زیراکس رفت و در آنجا مشغول به کار شد.
رابرت کیوساکی بعد از این که احساس کرد مهارتهای لازم برای به راه انداختن شرکت خودش را دارد. خیلی سریع دست به کار شد و اولین شرکت خودش به نام ریپس «Ripps» را به راه اندخت. این شرکت اولین شرکتی بود که کیف پولهایی از جنس الیاف مصنوعی تولید میکرد. این کیفهایی که رابرت طراحی کرده بود؛ با همه کیفهای موجود در بازار فرق میکرد.
به قولی کیف پولهای او حاصل ایده او و دوستانش بود که راه زیادی را داشت به موفقیت برسد. اما تلاش رابرت آنقدر کافی نبود تا بتواند شرکتی مثل ریپس را به موفقیت برساند.
رابرت و کیف پولهایش آنقدر موفق بودند که به راحتی توانستند به مجله هفتگی راه پیدا کنند. البته، این تنها پیشرفت رابرت نبود. او علاوه بر این که توانسته بود به مجله هفتگی راه پیدا کند، به مجله موفقیت هم راه پیدا کرده بود و در آن مجله توانست اتفاقات خوبی را برای خودش رقم بزند.
این شرکت داشت به خوبی پیشرفت میکرد و اتفاقات بسیار خوبی را برای خودش رقم میزد. اما رابرت نتوانست این شرکت را مدیریت کند و درنهایت محکوم به ورشکستگی شد.
خب، رابرت کیوساکی برای اولین بار بود که تمامی سرمایه خودش را از دست داد. درست بود که یک چیز را از دست داد، ولی یک چیز را هم به دست آورد. بالاخره رسم معامله این است که تو چیزی را از دست میدهی و چیز دیگری را به دست میآوری.
رابرت شرکت خودش را از دست داد و به جای آن تجربه به دست آورد. تجربهای که زندگی او را متحول کرد هر چند که غرامت زیادی را برای او داشت. با این تجربه جدیدی که رابرت به دست آورده بود. تصمیمی گرفت که دوباره بر صحنه بیاید و خودی نشان دهد.
گام دوم زندگی رابرت کیوساکی
رابرت کیوساکی آدمی نبود که همینطوری یک جا بایستد تا ببیند که چه اتفاقی قرار است در زندگیاش بیافتند پس برای همین دست به کار شد و شرکتی را راه اندازی کرد که به خرده فروشی پوشاک میپرداخت.
درست است مثل شرکت قبلی خودش نمیشد. داشتن آینده نو و ارائه دادن آن حس و حال دیگری را دارد. این شرکت رابرت کیوساکی هم در اوایل راه خود، افتخارات بسیار زیادی را به دست آورد، ولی باز هم این کار او به شکست محکوم شد.
این شکستهای رابرت کیوساکی من را به یاد وارن بافت میاندازد. وارن بافت نیز یکی از بزرگان سرمایهگذاری ایالات متحده آمریکا است. او نیز در زندگی مثل رابرت کیوساکی شکست های بزرگی در سرمایه گذاری داشت.
اصلاً تا وقتی که دانشجو بود نتواست یک سرمایهگذاری موفق را داشته باشد. اما دست از هدفی که برای زندگی خودش چیده بود برنداشت. در برابر هر مانع ای که در زندگی بود ایستاد تا به هدف خودش برسد. حتماً مقاله درس هایی از وارن بافت را بخوانید که میتواند شما را به موفقیت نزدیک و نزدیکتر کند.
بعد از این که رابرت کیوساکی باز هم با شکست مواجه شد، دست از تلاشهای خودش برنداشت.
رابرت کیوساکی دوباره عزم خودش را جذم و به ساخت شرکتهای خودش ادامه داد. اما کالا نمیفروخت، بلکه آموزش میداد. حالا رابرت کیوساکی به این اعتقاد رسیده بود که به اندازه کافی آموزش دیده است تا به دیگران آموزش بدهد. پس رابرت مؤسسه آموزشی خودش را به راه انداخت.
مؤسسهای که نقطه پرش بسیاری از آدمهای موفق بود. رابرت از شکستهای قبلی خودش به خوبی یاد گرفته بود و این مؤسسه را به فروش رساند. فکر کنم این موفقیت خیلی بزرگی برای رابرت بود.
نوشته های رابرت کیوساکی
رابرت کیوساکی یکی از بهترین نویسندههای در حوزه کسب و کار است، رابرت کتابهای خوبی را نوشته است که برای مدتها در صدر پرفروش های نیویوک تایمز قرار داشت. کتابهایی مثل «پدر پولدار و پدر فقیر» که تغییرات خیلی زیادی را در زندگی بسیاری از افراد ایجاد کرد. یکی از آنها خود من بودم. واقعاً این کتاب تأثیر خیلی زیادی را در زندگی من داشت. الآن قصد دارم که سه تا از بهترین کتابهای رابرت کیوساکی را به شما معرفی کن.
1.پدر پولدار و پدر فقیر
یکی از بزرگترین و معروفترین کتابهایی است که رابرت کیوساکی در تاریخ زندگی خودش نوشته است. در این کتاب، رابرت به برخی از راهکارهایی که از آنها در زندگی خودش استفاده کرده، پرداخته است. مثلاً خرید و فروش مسکن و یا چگونه کاری کنیم که پول برای ما کار کند، نه ما برای پول.
رابرت کیوساکی در این کتاب خودش میخواهد به خانوادهها بفهماند که ثروتمندان کودکان خودشان را به گونهای دیگر آموزش میدهد تا زندگی موفقی را داشته باشند. پس روشهای قدیمی تربیت فرزند خودتان را دور بریزید تا بتوانید فرزند موفقی را برای خود تربیت کنید.
اصلاً رابرت کیوساکی این کار را در زندگی خودش کرد و توانست پدر و مادرش را سربلند کند گرچه در این مسیر با او مخالفتهای عظیمی صورت گرفت. نکتهای که در این کتاب وجود دارد این است که پدر و مادرها بزرگترین صد موفقیت شما هستند. مثلاً آنها ما را به زور مجبور میکنند تا به مدرسه برویم.
2.اگر دوست دارید پولدار شوید، به مدرسه نروید!
رابرت کیوساکی معتقد است که سیستم آموزشی جهان مربوط به گذشته است. چیزهایی که ما یاد میگیریم، برای دهه 80 میلادی است که در آن زمان فردی با آن تحصیلات میتوانست به موفقیت برسد. اما الآن ما در عصر دیگری زندگی میکنیم و باید اطلاعات خودمان را به روز کنیم.
متأسفانه هیچ پیشرفتی در زمینه ارتقای سطح آموزش رخ نداده است و با درس خواندن هم نمیشود به جایی رسید. پس برای همین رابرت کیوساکی به والدین توصیه میکند که فرزندان خودشان را به مدرسه نفرستند تا استعدادهای آنها نیز مانند خودشان از بین برود و ریشهاش را گم کند.
3.چرا میخواهید ثروتمند باشید؟
این کتاب را دو دوست قدیمی و صمیمی با یکدیگر نوشتهاند. آنها در این کتاب در رابطه با شرایط مردم در اجتماع نوشتهاند. در این کتاب، رابرت و دونالد ترامپ به موضوع فقر اجتماع پرداختهاند. آنها قصد دارند به افراد فقیر جامعه بگویند که دولت برای آنها هیچ کاری نخواهد کرد. بلکه این خود آنها هستند که میتوانند برای زندگی خودشان آستین بالا بزنند و برای زندگی خودشان کاری را بکنند. به قول دونالد ترامپ در این کتاب، به جای این که افراد فقیر به شیوه افراد بی بضاعت و متوسط جامعه باشد، مانند ثروتمندان فکر کنند. این همان راهی است که میتواند این افراد را از دامان فقر نجات دهد.
بازی رابرت کیوساکی
وجه در گردش معروفترین بازی است که رابرت کیوساکی آن را ساخته است. رابرت این بازی را با این هدف به راه انداخت.این بازی مهارت سرمایهگذاری بازاریابی را در افراد تقویت میکند. رابرت کیوساکی بر این اعتقاد است که کتابها احمقانه و خسته کننده هستند.
کتابها به خاطر داشتن مطالب خیلی زیاد خسته کننده هستند. و بیشتر افراد را از خودشان زده میکنند. پس برای همین تصمیم گرفت تا بازی ای را بسازد که پایه کلی از کتابهای بازاریابی و فروش شد. بازی “وجه در گردش” یا به عبارت دیگر کلش فلو به این گونه انجام میشود که افراد با شغلهای مختلف و با حقوقهای مختلف زندگی خودشان را میگذرانند.
در این بازی افراد شغلهای مختلف را تجربه میکنند تا بتوانند با حقوقهای مختلف زندگی خودشان را بگذرانند. این بازی به صورت گروهی است؛ که با حداقل دو نفر و با حداکثر شش نفر انجام میشود. در این بازی؛ فرد با انداختن تاس، فعالیتهای زندگی واقعی خودش را تجربه میکرد.
فرد سر هر ماه حقوق خود را میگرفت. مالیاتهای زندگی خودش را پرداخت میکنند و همچنین مخارج زندگی خودش را با حقوق فردی که به عنوان آن کار میکرد، میگذراند.
سخنان رابرت کیوساکی
شکست موقتی است، فقر ابدی.
بابای فقیرم اغلب میگفت ترجیح میدهم شاد باشم تا پولدار. بابای پولدارم میگفت : چرا هر دوی این ها نباشیم ؟
ثروتمندترین افراد دنیا شبکه سازی میکنند. اما مابقی تلاش میکنند که کار پیدا کنند.
هر چه بیشتر به دیگران آموزش میدهم خودم هم بیشتر یاد میگیرم.
مربی شما بسیار مهم است. پس با دقت آن را انتخاب کنید.
اکثر مردم تمام عمرشان را بـه دلیل ترس، بــه دنبال شغل ثابت و امنیت کاری میگردند.
اگر میخواهید ثروتمند باشید، بزرگ و متفاوت فکر کنید.
پولدارها دارایی خودشان را بیشتر میکنند. در حالی بی پول ها بدهی شان را بیشتر میکنند و بــه اشتباه فکر میکنند کــه دارایی است.
اکثر مردم به آسانی ثروتمند نمیشوند، چراکه آنها آموزش ندیده اند که فرصت های رو به روی شان را به درستی ببینند.
اگر میخواهید جایی بروید. بـهتر است کسی را پیدا کنید کـه قبلاً آنجا بوده است.
تفاوت اولیه بین افراد پولدار و بی پول، نحوه ی واکنش آنها در مقابل ترس است.
شانس به ذهن خلاق روی میآورد.
دانستن اینکه شما به تغییر احتیاج دارید کافی نیست. شما باید تغییر را انجام دهید.
تنــها تفاوت بین افراد پولدار و افراد بی پول این است کــه چگونــه از زمان خود استفاده میکنند.
اگر شما آدم ناراحتی باشید، پول این تضمین را نمیدهد که خوشحال شوید.
من به جای چنگ زدن به گذشته، تغییر را ترجیح میدهم.
رابرت کیوساکی کسی بود که با تلاشهای خودش به موفقیت رسید. او نه پدری را داشت که به او آموزش بدهد که چطور میلیاردر شود و نه پدر ثروتمندری را داشت که برای او سرمایهای گران را به جای بگذارد. او برای تک تک لحظات زندگی خودش برنامه ریزی کرد تا بتواند به موفقیت برسد.
او برای این که به موفقیت برسد، سخت تلاش کرد و همین سرسختی خودش بود که باعث شد به آنجایی که لایقاش است دست پیدا کند. رابرت در اوایل زندگی خودش هیچ چیزی را در بساط نداشت ولی الآن به یکی از بزرگترین سخنران مؤسسه خودش تبدیل شده است که میتواند زندگیها را تغییر دهد. پس بیایید ما هم مثل رابرت کیوساکی برای داشتن زندگی موفق خودمان تلاش کنیم.
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
14 Comments
Join the discussion and tell us your opinion.
داشتن پشتکار و تلاش برای یادگیری و بهترین بودن و نا امید نشدن از نداشتن ها و شکستها از رموز موفقیت افراد بزرگ است.
بله همینطوره
ممنون از شما
ممنون از مقاله ی مفیدتون
با تلاش و پشتکار و برنامه ریزی می توانیم به موفقیت برسیم و با هر اشتباه می توانیم تجربه ی جدیدی کسب کنیم.
خوشحالیم براتون مفید بوده
موفق باشید
سلام.خیای جالب گفته: هر اشتباه نشان دهنده این است احتیاج به یادگیری دارید.عالی بود.سپاس
سلام
سپاس از همراهی شما
سلام ممنون ازمقالتون کاش درمدارس استعداد یابی وجود داشته باشد وهرکس دراستعدادخودپیشرفت کندوبه موفقیت برسد
سلام
ممنون از نظر شما
سلام ممنون از مقاله خوبتون.دانش وپشتکار در موفقیت خیلی مهم است.
سلام
ممنون از همراهی شما
سلام هر کس که مهارت داشته باشد هدف داشته باشد برنامه ریزی کند و تلاش و پشتکار داشته باشد میتواند در زندگیش موفق شود . بنابراین شانس . سرمایه .داشتن پدر پولدار مهم نیست بلکه شخص باید خودش بتواند در خودش تغییر ایجاد کند تا مسیر زندگی او عوض شود.
سلام
بله کاملا درسته
ممنون از شما
موفق باشید
تنها كسی كه باید دگرگون شود، خودتان هستید؛ خودتان كه دگرگون شوید، همه ی اوضاع و شرایط پیرامون تان نیز دگرگون می شود.
? فلورانس اسكاول شين
متشکرم